۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

گوش هایم به اسمان بود، منتظر فریاد شبانه، ناگاه یادم امد این اسمان است که منتظر صدای ماست

گوش هایم را تیز کردم، منتظر بودم تا صدایی بشنوم، الله اکبر... مرگ بر دیکتاتور... یا حسین میرحسین... هر چه گوش تیز کردم صدایی نیامد، ناگهان یادم افتاد... اما دیگر دیر شده بود... به یاد اوردم که، من خود باید صاحب ان صدای اسمانی باشم و این اسمان است که منتظر صدای ماست... یادم افتاد که: من اگر بنشینم تو اگر بنشینی چه کسی برخیزد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر